توضیحات
- “ماهپری” که مادرش را از دست داده با “بیبی” زندگی میکند. او در قلب مهربان و کوچکش غم بزرگی دارد، زیرا بیبی دختری دارد به نام “گلابتون” که خیلی بداخلاق و از خودراضی است و در خانه هیچکاری انجام نمیدهد و همیشه به ماهپری حسادت میکند. ماهپری نیز مجبور است تمام کارهای خانه را به تنهایی انجام دهد. روزی که لباسهای شسته شده را روی طناب پهن میکند باد شدیدی میوزد و یکی از لباسها به درون چاه خشکی میافتد. ماهپری سعی میکند آرامآرام به درون چاه برود، اما چند قدم که پایین میرود ناگهان سرش گیج میرود و از آن بالا به پایین میافتد، وقتی به هوش میآید با مکان جالبی روبهرو میشود او راهی را میبیند و آن را دنبال میکند تا به کلبهی کوچکی میرسد. او به درون کلبه میرود و ناگهان غولی را در گوشهای از کلبه میبیند…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.