توضیحات
18- کتاب حسنی، دروغ هزار بلاست : بخشی از کتاب: شب شده بود، اما هنوز حسنی تو کوچهها بود مشغول بازی، شیطنت با توپوبچهها بود شوت میزنه حسن به توپ توپش خیلی بالا بود میشکنه شیشهی خونه وای خونه میرزا بود داد میزنه میرزا یهو کی بود چی بود کجا بود کار کدوم بلا بود کدوم سربههوا بود و…
- «حسنی» در کوچه مشغول توپبازی بود که ناگهان توپ به شیشة «میرزا» خورد و شیشه شکست. همة دوستان حسنی فرار کردند. حسنی نخست تقصیر را به گردن دوستانش انداخت، اما وقتی میرزا، گوشش را پیچاند به کار زشت خود اعتراف کرد. او وقتی به خانه رفت به پدر و مادرش دروغ گفت و شب نیز به جای غذا باقلوا خورد و بدون این که دندانهایش را مسواک بزند به رختخواب رفت و بازهم به پدر و مادرش دروغ گفت و مادر و پدر فکر کردند که حسنی میلی به شام ندارد و مسواک هم زده است. نیمههای شب حسنی از درد دندان بیدار شد. صبح روز بعد موضوع کلاس انشا «دروغ» بود. حسنی که به اشتباهات خود پی برده بود جملهای زیبا بر روی تخته نوشت و همة دانشآموزان او را تشویق کردند. کودکان در این کتاب آموزشی در قالب شعر میآموزند که دروغگویی کار ناپسندی است و انسان همیشه باید اشتباهاتش را بپذیرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.